می تراشم، آرام آرام؛
گاه با جان می کوبم، گاه به نوازشی.
و دمی می آسایم، نه برای خود،
که سنگ همیشه از تیشه خسته تر است.
…
در دلم لرزشی نیست، و نه صدای تیشه ای،
تنها خستگی ای مبهم.
گاه می اندیشم
کاش من هم
در سینه سنگی داشتم
.
.
مونترآل 15/02/2009
.
.
پ.ن. «سنگستان» در دو مینور، از «زانا»
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
This entry was posted on فوریه 15, 2009 at 9:19 ب.ظ. and is filed under دفترک. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed.
You can leave a response, or trackback from your own site.
جون 21, 2009 در 6:32 ق.ظ. |
که سنگ همیشه از تیشه خسته تر است………
نوامبر 25, 2009 در 12:25 ب.ظ. |
به نظرت هنوز هستن کسانی که در سینه سنگی ندارند؟!؟!
نوامبر 25, 2009 در 2:01 ب.ظ. |
هستند، ولی گویا پیدا کردنشون راحت نیست!
دسامبر 18, 2009 در 3:52 ق.ظ.
فکر کنم طرد رقابتی شدند!احتمالا !یا شایدم بقیه طرد شدند؟!باید ببینیم کدوم پیچیده ترن!
ژانویه 29, 2011 در 11:25 ب.ظ. |
[…] در دو مینور. به نوعی با الهام از سنگستان […]
ژانویه 30, 2011 در 1:50 ق.ظ. |
خونه ی جدید مبارک :)